دیشب تا ساعت 12 بیدار بودم... حدود 40 تا عکس از عکس های شهدا رو رنگی کردم! همینجور که عکس ها رو رنگی می کردم.. باهاشون حرف میزدم:
گفتم: ای بی معرفتا! فرستادیمتون اون ور که سفیر ما باشید!؟ ما رو بی خیال شدید... گفت: پشت پرده خیلی بیشتر از اونی که فکر می کنی هواتونو داریم... خیلی کارا براتون می کنیم. گفتم: خب ما هم خیلی کارا براتون می کنیم!!؟؟! یادواره و جلسه و گلزار شهدا و ... برای حفظ میراثتون (انقلاب و جمهوری اسلامی) تلاش میکنیم! ولی حتی یه شبم به خوابمون نیومدید.. این رسمش نیست! نمی گید دلمون می پوسه توی این خراب شده.. تا کی با عکس هاتون حرف بزنیم؟! به چشماتون نگاه کنیم؟! گفت: چشماتو باز کن ما رو می بینی... گفتم: کاش به همین راحتی بود.. کی میشه که این چشمای بی صاحاب شما رو ببینه... بابا اگه قرار باشه شما که خودمونی هستید اینقدر برای ما کلاس بذارید که دیگه باید دیدن رسول الله و امام زمان رو در خواب و بیداری فراموش کنیم!! گفت: حالا اصلا برای چی میخوای ما رو ببینی؟ گفتم: به همون دلیلی که ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) از خدا خواست که زنده شدن مرده ها تو قیامتو نشونش بده.. برای اینکه دلمون آروم بشه... گفت: اون کسی که باید دلتو آروم کنه یکی دیگس ... نه من! گفتم: میگن شماها پیش همونی که میتونه دل ما رو آروم کنه روزی می خورید!! بوی خدا میدید! حاجی میگفت شبای جمعه با امام میرید محضر امام حسین.. خلوت می کنید.. گل میگید، گل میشنوید!! ای بی معرفتا... داشتیم... تنهایی... گفت: تو نمی فهمی... مگه امامت نگفت: زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست؟! هر روز چند دفعه شهید میشی... اگه ما ها یه بار شهید شدیم.. شماها چندین بار هر روز شهید میشین!! فکر نکن فقط مقام ما غبطه خوردن داره... ما هم به حال شما غبطه می خوریم! قضیه اینه که قدر خودتونو نمی دونید... گفتم: راست میگی.. احوال الآنم اینجوریه... فردا چی؟ پس فردا چی؟ دلم قرص نیست! بلاها زیاد شده... نمی دونم تا کی میشه دووم آورد! دور و بریام چپ کردن... معلوم نیست سال بعد.. یا ماه بعد.. یا هفته بعد.. یا فردا... یا یه ساعت دیگه.. من هم... رسول الله فرمود: دیندار بودن در آخرالزمان مثل اینه که بخوای یک زغال داغ رو تو دستت نگه داری... فداش بشم.. خوب می فهمید درد دل ما رو.. توی هیئت ها وقتی این دو بیت رو می خونن:
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا ** بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه آب فراتم ای عجل مهلت بده ** تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا
پیش خودم اینجوری معنیش می کنم: ای تیرهای بلا و فتنه ها.. ما در سر، امید به لقای دوست داریم! بگذارید به آرزویمان برسیم و ما را در کام خود فرو نبرید...
گفت: توکل کن.. اَمِنَ المُتوَکِّلونَ!! گفتم: راست میگی... تکیه کردن به خدایی که قدرتش برات اثبات شده.. خیلی خوبه! ولی... کی می شود که بین ما و او که عمری به او تکیه نمودیم، ملاقاتی سر دهد!؟؟
دیگه چیزی نگفت... مثل همیشه پشتشو کرد به من و بی خداحافظی رفت!
یا علی
نوشته شده توسط بیم عرف ت در ساعت
11:47 عصر | ()نظر
هرگونه استفاده از مطالب و
فایل های این وبلاگ در جهت نشر فرهنگ دینی موجب امتنان است!!
طراحی: بی معرفت - نام قالب: دل شب
توسط نرم افزار: فتوشاپ CS و فرانت پیج 2003 قدرت گرفته از پارسی بلاگ
No
Copyright : Because of spreading Islamic thought you can use
all files and images.
Design by Bimarefat - Template Name: Dele Shab
Software : Photoshop CS & FrontPage 2003 Powered by Dear "Parsiblog.com"